به رنگ افکار

جایی برای افکاری که نمی‌دانند کجا بروند...

فاصله بین من و دنیا

همین الان داشتم با خودم فکر می‌کردم.

که این چند روز جونم داره در میاد، از خستگی. چقدر درس خوندم!

به قدری که سختی‌ش برام اهمیت نداشت. فقط می‌خوندم.

اما وقتی این روزِ سخت به پایان رسید، با تموم سختیا، حتی بعد از اشک ریختن؛ که حینش زیر لب به خودم گفتم:

"گریه کن، بکش این درد رو، که اینم از نتایج پشت کنکور موندنه. و حقته. باید پیش‌بینی اینا رو می‌کردی. هر چی که سزاوارشی داره نصیبت می‌شه. قرار نبود اوضاع گل و بلبلی باشه."

و گریه‌م شدیدتر شد. و چقدر حس سختی بود! چقدر دردناک بود!

بیخیال!

اصلا چی میخواستم بگم؟

آها!

وقتی این روزِ سخت تموم شد، و الان هر طوری که هست؛ و با ذهن پر از دغدغه، بالاخره سر گذاشتم رو بالش؛ و هندزفری رو گذاشتم تو گوشم؛ و پلی رو زدم.

رندوم، آهنگِ Don't Forget About Me از D4vd پلی شد و من...

حس کردم برای لحظه‌ای همه این سختیای امروز برام محو شدن. حس کردم از امروز جدا شدم. حس کردم از دنیای واقعی جدا شدم. و اینکه کمی آروم گرفتم، از این اوضاع پرهیاهو.

اما این آهنگ...

غم اومد نشست تو دلم. اما من؟ اجازه نمی‌دم بیاد. نه... نه اینکه اجازه ندم؛ اشتباه گفتم... بهش اجازه می‌دم، که بیاد تو دلم، حتی اجازه می‌دم حالمو بد کنه.... اما.. اما بهش اجازه نمی‌دم جلوی حرکتمو بگیره!

من غمگین می‌شم، من عصبی می‌شم، گریه می‌کنم.. اما من وا نمی‌ایستم.. همونطور که زمان برای من وا نمی‌ایسته.

بلورین دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۴ ، ساعت 1:14

آمارگیر وبلاگ

موزیک پلیر